گزارش اکتشاف و پیمایش غار دره برفگیر دستنا

 

  

  

http://www.chmount.com 

غارچاهی جدید  "برف گیر"  پس از 9 ساعت تلاش غارنوردان و کوهنوردان در شهرستان کیار از توابع استان چهارمحال و بختیاری شناسایی شد.

به گزارش کیار بیدار به نقل از خبرنگار باشگاه خبرنگاران شهرکرد: رییس هیات کوهنوردی شهرستان کیار گفت: غارچاهی " برف گیر" در اثر نفوذ آب برف در لایه های آهکی ارتفاعات کوه سوخته در جنوب شهر دستناء ایجاد شده است.
عباس متقی با اشاره به اینکه طول پیمایشی این غار 130 متر و عمق آن 115 متر است، گفت: این غار با ابزار فنی ومهارت درغارنوردی قابل پیمایش است
غارجدید " برف گیر" درشهر دستنا از توابع شهرستان کیار و در فاصله 35 کیلومتری شهرکرد مرکز استان چهارمحال و بختیاری واقع شده است.

دهقان فداکار 2

چندین سال پیش داستان زندگی ریزعلی خواجوی را در کتاب های درسی اش خوانده بود. می دانست فداکاری برای نجات جان دیگران جرأت می خواهد. می دانست یک فرد فداکار زمانی ناجی می شود که از تمام خواسته هایش که او را وصل می کند به ترس، بگذرد.

میدانست باید شجاعت داشته باشد تا توان این را پیدا کند که به فکر جان دیگران باشد. همه اینها را می دانست اما هرگز به فکرش هم نمی رسید که روزی شجاعت و جرأتش تیتر گزارشی شود آن هم با عنوان «دهقان فداکار شماره 2».

سعید نفر، جوان 23 ساله ای است که چند روز پیش، دست به فداکاری بزرگی زد. فداکاری ای که باعث شد زن و شوهر جوانی بعد از سقوط به رودخانه از مرگ حتمی نجات پیدا کنند.

روز یکشنبه 22 خرداد، علی محرابی به همراه همسرش تصمیم گرفتند از خانه بیرون بروند و روزشان را در دل طبیعت بگذرانند. کلی برنامه ریزی کردند تا روز یکشنبه شان پر از شادی سپری شود و خاطرات خوشی را با هم رقم بزنند.

خانه این زوج در روستای دستنا بود. روستایی در پنج کیلومتری شلمزار شهرکرد. سوار خودروی پرایدشان شدند و از روستای دستنا به مقصد شلمزار حرکت کردند. با هم قرار گذاشتند که به سمت پارک گردشگری شلمزار بروند. پارکی که در دو کیلومتری جنوب شلمزار است. جایی که تنها محل گردشگری شلمزار است.

خانواده محرابی تعریف چشمه ای را که در آن پارک گردشگری جاری است بارها شنیده بودند. علی محرابی پیچ و خم جاده را طی کرد تا اینکه در میان راه، برف پاک کن ماشین خراب شد. او چاره ای نداشت جز اینکه خودرو را متوقف کند تا بلکه بتواند دلیل روشن و خاموش شدن برف پاک کن ماشینش را پیدا کند.

مرد جوان برای چند لحظه خودرو را کنار جاده پارک کرد و از ماشین پیاده شد تا مشکل خودرو را بررسی کند. حدسش درست بود. برف پاک کن اتصالی پیدا کرده بود و این اتصالی باعث شده بود خود به خود روشن و خاموش شود.

علی سخت در فکر حل این مشکل بود و روحش هم خبر نداشت توقف در این جاده پرپیچ و خم می تواند باعث چه حادثه ناگواری شود. هنوز چند ثانیه از پیاده شدن او از ماشینش نگذشته بود که اتفاق وحشتناکی گریبان او و همسرش را گرفت.

او فراموش کرده بود ترمز دستی ماشین را بکشد و همین مسئله باعث منحرف شدن خودرواش به سمت رودخانه کنار جاده شد. همسر علی داخل ماشین نشسته بود و وقتی ماشین به راه افتاد حتی فرصت نکرد خودش را به بیرون پرت کند.

مرد جوان به سمت ماشینش دوید تا آن را متوقف کند. او توانست خود را به ماشین برساند و بعد از باز کردن در، به داخل خودرو پرید. همسرش بسیار ترسیده بود و تنها کاری که می توانست انجام دهد کمک خواستن بود.

علی هر چقدر تلاش کرد خودرو متوقف نشد. او سعی کرد ماشین را به سمت دیگر جاده هدایت کند اما باز هم نتوانست. خودروی پراید به داخل رودخانه ای که چند متر پایین تر از جاده بود سقوط کرد.

بدترین دقایق زندگی علی و همسرش از اینجا آغاز شد. زن و مرد جوان دیگر کاری از دستشان برنمی آید. ماشین به داخل رودخانه افتاده بود و با گذشت هر ثانیه، بیشتر در آب فرو می رفت. عمق آب زیاد بود و زوج جوان هنوز داخل ماشین بین مرگ و زندگی گرفتار بودند. درها به خاطر فشار آب و سقوط قفل شده بود و آنها داخل پراید حبس شده بودند. دیگر صدای کمک خواستن شان هم به گوش کسی نمی رسید.

زوج جوان طی چند ثانیه مرگ را مقابل چشمانشان دیدند. در همین هنگام علی از حال رفت و بیهوش شد اما زن هنوز دست از تلاش برنداشته بود. او نمی خواست تسلیم مرگ شود. تمام سعی اش را کرد تا بلکه راهی برای نجات خود و همسرش پیدا کند اما دیگر ماشین کاملا در آب فرو رفته بود و فقط قسمت کمی از درهای عقب خودرو بیرون از آب مانده بود. آب رفته رفته به داخل ماشین نفوذ کرد و زن جوان نیز دیگر امیدش را از دست داد.

در همین لحظه بود که ناگهان پسر جوانی در خودرو را باز کرد و دست مرد را گرفت و او را به بیرون از آب کشید و سپس زن را نجات داد. اما این فرشته نجات چه کسی بود و چطور از ماجرا باخبر شد؟

دهقان فداکار از راه می رسد

این جوان فداکار که توانست طی چند ثانیه جان دو نفر را نجات بدهد کسی نبود جز سعید نفر. جوانی 23 ساله از اهالی منطقه شلمزار در شهرستان کیا که در فاصله 35 کیلومتری شهر کرد واقع شده است. آن روز ظهر درست زمانی که آقا و خانم محرابی به داخل رودخانه سقوط کردند، او 200 متر دورتر از صحنه حادثه، منحرف شدن خودروی پراید را دید.

کسی جز سعید در محل وقوع حادثه حضور نداشت و فقط او شاهد ماجرا بود. کشاورز جوان با تمام نفسی که داشت دوید تا خود را به حادثه دیدگان برساند و آنها را نجات دهد.

این جوان فداکار درباره روز حادثه می گوید: «کارمند یکی از کارخانه های تولید آب معدنی هستم که نزدیکی محل حادثه قرار دارد. حضورم در کارخانه به صورت شیفتی است. از دوران کودکی عادت داشتم زمان بیکاری ام به مزرعه پدری بروم و کشاورزی کنم. آن روز هم مثل سایر روزهایی که بیکار بودم، به مزرعه رفتم. تنها بودم و آنقدر کار سرگرمم کرده بود که گذشت زمان را نفهمیدم. زمانی که به ساعت نگاه کردم و دیدم حدود 2 بعدازظهر است، با خودم گفتم چند دقیقه ای دست از کار می کشم و استراحت می کنم و بعد با انرژی بیشتری کارم را ادامه می دهم. آن روز هوا کمی گرم تر از روزهای دیگر بود. مشغول استراحت شدم که ناگهان از دور دیدم خودروی پرایدی با سرعت به داخل رودخانه سقوط کرد. در کنار جاده ای که حادثه در آنجا رخ داد، زمین های کشاورزی زیادی قرار دارد. مزرعه ما نیز حدود 200 متر با رودخانه و جاده فاصله دارد. ارتفاع بین جاده و رودخانه چند متر است و عمق رودخانه نیز در آن محلی که ماشین سقوط وکرد، بسیار زیاد است. با دیدن صحنه سقوط ماشین به داخل رودخانه خشکم زد. نمی دانستم به چه دلیل این اتفاق افتاده بود اما حدس زدم که افراد داخل خودرو به کمک نیاز داشته باشند. می دانستم که ماشین به زودی غرق می شود و ممکن است سرنشینان آن جانشان را از دست بدهند. به همین دلیل چند نفس عمیق کشیدم و به سمت خودرو دویدم.»

مرد جوان ادامه می دهد: «همه عزمم را جزم کردم تا سریع تر خود را به خودرو برسانم. وقتی رسیدم، متوجه شدم که حدسم درست بود. از شیشه عقب ماشین برای لحظه ای زن و مرد جوانی را دیدم که داخل ماشین بودند و زن با دست به شیشه پنجره ماشین می کوبید.»

پرش برای نجات

خودروی پراید با سرعت زیادی به داخل آب فرو می رفت. زن جوان، دیگر امیدی به زنده ماندن نداشت. دو در عقب پراید هم داخل آب بودند و شمارش معکوس برای پایان زندگی زوج جوان شروع شده بود.

سعید ادامه می دهد: «در آن شرایط به تنها چیزی که فکر می کردم نجات سرنشینان پراید بود. من به خوبی با فن شنا آشنایی دارم و به همین دلیل بی درنگ به داخل رودخانه پریدم. فکر می کردم به خاطر فشار آب نتوانم در ماشین را باز کنم اما ماشین هنوز به عمق رودخانه نرفته بود و توانستم در خودرو را به راحتی باز کنم. مرد از حال رفته بود و بیهوش شدن او کار من را سخت تر کرد اما با هر سختی که بود، توانستم او را از داخل ماشین خارج کنم و به بیرون از آب بکشانم و به ساحل برسانم. پس از آن خودم را به زن جوان رساندم. او حسابی ترسیده بود اما چون ماشین هنوز کامل در آب فرو نرفته بود توانسته بود با کمک قسمتی از ماشین سر خود را بیرون از آب بگیرد تا دچار خفگی نشود. بعد از اینکه زن جوان را هم نجات دادم سعی کردم مرد را به هوش بیاورم و همزمان ماجرا را به اورژانس هم خبر دادم. زمانی که آمبولانس رسید، دیگر خیالم راحت شد. آنها را برای معاینه به ماموران اورژانس سپردم و دعا کردم که حالشان خوب باشد.

نجات از مرگ

زوج جوان بعد از انتقال به بیمارستان، به صورت سرپایی درمان و از آنجا مرخص شدند. آنها پس از نجات یافتن از این اتفاق شوم به خانه سعید رفتند اما سعید سر کار بود. به همین خاطر آنها نتوانستند او را ببینند ولی از پدر و خانواده او به خاطر فداکاری پسر ارشدشان تشکر کردند.

علی محرابی درباره از خود گذشتگی جوان 23 ساله می گوید: «یک هفته ای از آن حادثه شوم گذشته است. من و همسرم به کمک سعید توانستیم جان سالم به در ببریم. شاید اگر فداکاری سعید نبود ما هم امروز اینجا نبودیم. این پسر از زندگی اش گذشت تا جان ما را نجات بدهد. هر لحظه احتمال داشت زندگی خودش هم به خطر بیفتد. او ما را نمی شناخت و برای نجاتمان خودش را به خطر انداخت چرا که رودخانه ای که حادثه در آنجا اتفاق افتاد پر بود از گیاهان مختلف و هر لحظه احتمال داشت که خود سعید هم به خاطر گیر کردن در بین این گیاهان جانش را از دست بدهد. این کار او را با هیچ چیزی در این دنیا نمی توان جبران کرد و به همین دلیل زندگی مان را مدیون او هستیم.»

جاده طلسم شده

آنگونه که سعید 23 ساله می گوید رودخانه ای که در شهر شلمزار نزدیک مزارع کشاورزان قرار دارد بارها جان افراد پیر و جوان را گرفته است. «چندین و چند بار به چشم دیدم که جاده پر پیچ و خم این روستا و این رودخانه باعث مرگ یا مجروح شدن افرادی شده است که به داخل آن سقوط کرده اند. از زمانی کودکی به یاد دارم این جاده بارها برای اهالی شلمزار و گردشگران دردسرآفرین بوده. وقتی بزرگتر شدم، خودم بارها شاهد حوادث تلخ مختلفی بودم که به مرگ افراد منتهی شد. بیشتر افرادی که گرفتار این رودخانه می شوند از اهالی شلمزار نیستند و راه این جاده را نمی شناسند. این مسیر پر از پیچ و خم است و کافی است که راننده ها کمی بی دقتی کنند. همین بی دقتی باعث می شود که آنها در یک چشم بر هم زدن با مرگ دست و پنجه نرم کنند. این حوادث تقصیر حادثه دیدگان که خبر از مشکلات این جاده ندارند، نیست.»

رودخانه مرگ

سعید ادامه می دهد: «خانواده محرابی هم که این اتفاق برایشان افتاد، اهل شلمزار نبودند و به همین خاطر با مسیر جاده و رودخانه آشنایی نداشتند. این جاده امنیت ندارد. از صبح تا شب در این جاده کامیون ها، تریلی ها و وانت های زیادی در تردد هستند؛ چرا که این جاده به چند کارخانه ختم می شود. از طرفی اگر کسی بخواهد به پارک گردشگری شلمزار برود که تنها مکان گردشگری اینجاست باید از همین جاده عبور کند و این مساله جان افراد را با خطر رو به رو کرده است.

به خاطر نبودن گاردریل در کنار جاده و بی احتیاطی بعضی از رانندگان، گاهی خودروها از مسیر منحرف می شوند و به داخل آب می افتند. سرعت و فشار حاصل از سقوط گاهی باعث می شود تا درهای ماشین باز نشوند و سرنشین ها در ماشین حبس شوند و زیر آب خفه شوند.

مرد جوان ادامه می دهد: «اتفاقی که برای خانواده محرابی افتاد اولین حادثه ای نبود که این جاده در تاریخچه شوم خود دارد. او می گوید اگر مسوولان پیگیر امنیت این جاده نشوند باز هم این حادثه های تلخ تکرار می شود.

در بیشتر اوقات که چنین اتفاقی می افتد، کسی در محل حادثه حضور ندارد که شاهد ماجرا باشد و بتواند حادثه دیدگان را به موقع نجات دهد. اگر هم کسی باشد تا بیاید و به خودش بجنبد، فرد حادثه دیده در آب خفه می شود.»

جاده سابقه دار

سابقه حوادثی که این جاده و رودخانه رقم زده به 50 سال پیش برمی گردد. قدیمی های شلمزار تعریف می کنند که در آن زمان چطور فرزند یکی از کشاورزان این مزارع به رودخانه افتاد و جان باخت. چند سال پیش هم یک پسر جوان با یک دستگاه پیکان از جاده به رودخانه افتاد و بین دو صندلی گیر کرد و جان داد. قبل از آن هم چند جوان دانشجو از فولادشهر اصفهان به شلمزار آمده بودند اما هنگام رانندگی در جاده نتوانستند ماشین را کنترل کنند و دچار همین حادثه ای شدند که برای خانواده محرابی پیش آمد و بخت با آنها یار بود که مردم نجاتشان دادند.

شلمزار مهد قهرمان پروری

 

 

همین که رییس فدراسیون دوومیدانی جمهوری اسلامی ایران به صورت اختصاصی بنای بازدید از شهر شلمراز را گذاشت،مشخص است که شهر شلمزار برای دوومیدانی ایران تا چه میزان دارای اهمیت است

شهر شلمزار چهارمحال و بختیاری مهد قهرمان پروری دوومیدانی ایران در رشته پرتاب دیسک است و در تمرینات پرتابگران دیسک شلمزاری رکوردهای ایران هر بار شکسته می‌شود.

در دوران گذشته در چهارمحال وبختیاری دوومیدانی کارانی همچون مصطفی قنبری بروجنی، محمد قنبری بروجنی و داریوش صمیمی شلمزاری تیم دوومیدانی ملی جمهوری اسلامی ایران را همراهی کرده‌اند و پرورش قهرمانان این رشته همچنا ن ادامه دارد.

اما در یک دهه اخیر نیز در ورزش دوومیدانی عباس صمیمی،سجاد مرادی ، محمد ارزنده ، روح الله عسگری ، روح الله امانی ، محمد صمیمی ، محمود صمیمی و محمد شیریان از چهارمحال وبختیاری بر بلندای قهرمانی آسیا ایستادند.

در این بین علاوه بر شهرستان بروجن که نقش بسزایی در پرورش ملی پوشان رشته دوومیدانی ایران در ماده 800متر، سه هزار متر و پرش سه گام دارد، شهر کوچکی با نام شملزار در شهرستان نوپای کیار نیز موفق به قهرمان پروری در رشته دوومیدانی شده است.

در شهر شلمزار با 36هزار نفر جمعیت قهرمانانی همچون داریوش ، عباس، محمد و محمود صمیمی، در رشته پرتاب دیسک در رده‌های سنی بزرگسالان و جوانان و محمود حمزه پور در رشته پرتاب نیزه در سطح آسیا مطرح شده اند.

محمودحمزه پور دوومیدانی کار اهل شلمزار با پرتاب 66متر و 68صدم سانتیمتر علاوه بر رکودشکنی پرتاب نیزه جوانان کشور در مسابقات جایزه بزرگ تهران، نخستین بار سهمیه مسابقات جهانی چک و مسابقات آسیایی اندونزی را از آن خود کرد.

در این رقابتها محمد شیریان ، محمود صمیمی ، داوود ملکپور در پرتاب دیسک و مسعود خلیلیان و داوود ملکپور در پرتاب وزنه حایز رتبه های برترند.

به گفته مربی تیم نوجوانان و جوانان ملی دوو میدانی جمهوری اسلامی ایران، رکورد آسیایی پرتاب دیسک توسط ورزشکاران شهر شلمزار در چهارمحال و بختیاری رقم می‌خورد.

' داریوش صمیمی ' در گفت و گو با ایرنا افزود: این رکوردها در ماده پرتاب دیسک در رده سنی جوانان ، نوجوانان و بزرگسالان به ثبت می رسد.

به گفته وی، تاکنون رکورد پرتاب دیسک مسابقات جهانی نیز توسط محمود صمیمی شکسته شده است و این قهرمانی جوان شلمزاری، رکورد جهانی پرتاب دیسک جهان را در تمرینات روزانه خود سه متر و 51سانتی متر جابه جا کرد و بهبود بخشد.

سرمربی تیم ملی دوومیدانی نوجوانان و جوانان ایران می گوید: رکود جهانی پرتاب دیسک پیش از این 66متر بود، که این ورزشکار شلمزاری موفق به کسب رکورد 69متر و 30سانتیمتر در تمرینات شد.

صمیمی اظهار داشت:با کسب این حد نصاب رکورد جهانی، ورزشکاران چهارمحال و بختیاری نشان دادند که شلمزار قطب واقعی پرتاب دیسک در ایران است.

به گفته وی، این رکورد جهانی در پیست غیر استاندارد و زمین‌های خاکی شهر شلمزار کسب شد و درصورت احداث یک پیست استاندارد رکوردهای جهانی دیگر نیز از سوی ورزشکاران این رشته پایه در چهارمحال وبختیاری حاصل خواهد شد.

صمیمی افزود: جوانان و نوجونان از پیست خاکی شلمزار خود را به ورزش دوومیدانی ایران و آسیا معرفی کرده‌اند و مسوولان قول مساعد برای ایجاد یک پیست استاندارد در این منطقه را داده اند.

به گفته وی، رایزنی برای تبدیل شهرستان کیار در چهارمحال وبختیاری به عنوان قطب رشته پرتاب دیسک جریان دارد و این منطقه می‌تواند به عنوان قطب بین‌المللی پرتاب دیسک آسیا انتخاب شود تا علاوه بر راه اندازی پیست بین المللی یک هتل برای اسکان قهرمانان نیز دایر شود.

علی شیریان، محمد صمیمی ،محمود صمیمی ، محمود حمزه ، محمد شیریان، عباس صمیمی و داریوش صمیمی در رده‌های مختلف تیم‌های ملی دوومیدانی در رشته پرتاب دیسک فعالیت دارند.

محمد صمیمی نیز با رکورد 64/35متر و محمود صمیمی با رکورد 64/15در رنکینگ تاپ چهاردهم و پانزدهم جهانی جای دارند.

رییس فدراسیون دوومیدانی جمهوری اسلامی ایران در سفر اختصاصی به شهر شلمزار تاکید کرد: این شهر یکی از شهرهای مهم ایران در پرورش قهرمانان رشته پرتاب دیسک است.

'افشین داوری ' در گفت وگوی اختصاصی با ایرنا افزود: وجود پرتاب گران دیسک در شهر شلمزار این شهر را به عنوان مهد قهرمان پروری تبدیل کرده است و سرمایه گذاری و فراهم کردن زیر ساخت رشته پرتاب دیسک در این شهر ضروری است.

به گفته وی،وجود عباس صمیمی شلمزاری تقطه قوتی برای فدراسیون در این رشته است که جوانان از تجربیات این ملی پوش سابق و دارای مدال آسیایی می توانند تجربه های فراوانی کسب کنند.

به گزارش ایرنا،به دلیل ارتفاع دو هزار متری از سطح دریا، چهارمحال و بختیاری از سوی کارشناسان ورزشی به عنوان یکی از مستعدترین مناطق برای ورزشهای انفرادی به ویژه دو و میدانی اعلام شده است

خاطرات آزاده جانباز بیژن کریمی

..دعوا و کتک‌کاری بین بچه‌ها بالا گرفته بود. این‌ها نتیجه‌ی آثار زیانبار «شایعه» در محیط اردوگاه بود. همان «جنگ روانی» رژیم عراق علیه اسرای ایرانی. روزهای اسارت پشت سر هم با وقایع جدید و گاه ناگوار می‌گذشت. بار دوم، آزادی بی‌قید و شرط «مجروحان» را شایعه کردند. خبر در اردوگاه پیچید:«همین روزها قراره برای آزادی مجروحان، از صلیب‌سرخ بیان.» وقتی شایعه‌ای را طرح می‌کردند زوایای آن را می‌سنجیدند و همه‌ی امکانات آن را فراهم می‌کردند تا به حقیقت خیلی خیلی نزدیک باشد.

با توجه به شایعه‌های قبلی، ابتدا این خبر را خیلی جدی نگرفتیم. اما خبرها با شکل‌های متفاوت روز به روز داغ و داغ‌تر داده می‌شد. حتی وقتی برای مداوا به بیمارستان می‌رفتم، راجع به این موضوع حرف می‌زدند. از نگهبان‌ها گرفته تا دکتر و پرستاران می‌گفتند: « عراق پای‌بند به مفاد صلح و قطعنامه‌ست! و برای اینکه حسن نیت خودش رو نشان بده، به صورت یک‌طرفه مجروحان ایرانی رو آزاد کنه!» این اخبار داغ روز به روز شدت و قوت بیشتری به خود می‌گرفت.

.... با صد امید بیرون رفتیم، اما از اتوبوس، صلیب‌سرخ و آزادی خبری نبود! وقتی همه از بهداری بیرون آمدیم، دوباره آمار گرفته شد و ارشد اردوگاه برایمان صحبت کرد. بی‌آنکه درباره‌ی آزادی و تبادل اسرای مجروح حرفی بزند گفت: «ما خواستیم شما رو از دیگران جدا کنیم تا با آسایشگاه‌های دیگه آشنا بشین! یه نوع جابه‌جایی. همه باید جاهاشون رو با هم عوض کنند».متوجه شدیم یک‌بار دیگر عراقی‌ها با آزار و اذیت‌های روحی ـ روانی خواسته‌اند ما را به بهانه‌ی آزادی جابه‌جا کنند....

دائماً نگران بودیم؛ وقتی از مرز گذشتیم و وارد خاک پاک ایران عزیز شدیم، وقتی مراحل تشریفات و کار هرکس تمام می‌شد، این فکر که چگونه به شهر و خانه‌هایمان برویم، آیا مانند زمان جنگ که برای رفتن به خانه از بلیط امریه استفاده می‌کردیم، باید سوار بر اتوبوس به شهرمان برویم؟ و اینکه چگونه خانواده‌ها را مطلع کنیم که فرزندشان بعد از چند سال مفقودالاثری باز گشته‌اند، ذهن همه‌مان را مشغول کرده‌ بود.

سر مرز وقتی جمعیت زیادی را از مردم دیدم، بسیار تعجب کردم؛ برخی از مردم عکس‌هایی از عزیزانشان در دست داشتند و دنبال گمشده‌هایشان بودند اما وقتی خودم و دیگران را می‌دیدم که غرق در بوسه‌ها و اشک شوق امت بودیم تازه فهمیدم این مردم خیلی بیشتر از تصور من خوب هستند که کیلومترها راه از شهرهای مختلف به همراه عکس فرزندان شهید و مفقودشان فقط برای استقبال از ما آمده‌اند.

بخشی از نگرانی‌ها برطرف شد؛ کم‌کم از این شهر به آن شهر رفتیم و در هر شهر استقبال پرشورتری را دیدیم به طوری که مات و مبهوت مانده بودیم. خانواده‌ها و اقوام با مطلع شدن از بازگشت اسرا، کوچه‌ها را آذین‌بندی کرده بودند و رفت و آمدها زیادتر از گنجایش محله‌ها بود. روی دوش مردم تا داخل خانه و حیاط پیش می‌رفتیم، روزگار شیرینی بود با آنکه تنها چند ساعت از فضای پرتنش و خفقان‌آور اسارت به دور شده بودیم اما همه چیز فراموش‌مان شد.

خانه خودمان و تا چند خانه آن طرف‌تر مملو از جمعیت خودی و غیر خودی بود. روزها تا یک ماه مردم از گوشه و کنار شهر به دیدن‌مان می‌آمدند؛ مسئولان با جمعی از کارمندان از همه ادارات در یک برنامه‌ریزی از قبل تعیین شده، کادو به دست، به دیدن ما می‌آمدند، دید و بازدیدها روز به روز کمتر شد تا بالاخره فرصتی پیدا کردیم با خانواده خوش و بشی کنیم...روزهای بعد هم کم کم آمد، بی‌حوصلگی تمام در تنهایی خودم، خانه سوت و کور و درد فراق از یاران و هم‌سلولان و هم‌بندی‌ها دست به دست هم دادند تا مدت کوتاهی از آزادی نگذشته، راهی بیمارستان و بخش روانی‌ها شوم...

اینها قسمتی از واگویه‌های یک آزاده جانباز دفاع مقدس از سختی غربت در اسارت تا مظلومیت در وطن است.بیژن کریمی از جانبازان و آزادگان روستای دستنا می باشد که 1001 روز از عمر خود را در اسارتگاه‌ تکریت عراق پشت سر گذاشت و در 9 شهریور 1369، به میهن اسلامی بازگشت.این آزاده دفاع مقدس وقایع روزهای تلخ و شیرین اسارت و حال و هوای روزهای ابتدایی استقبال پرشور مردم و مسئولان بعد از بازگشت به میهن اسلامی و بی‌مهری مسئولان را روایت کرده است.هزار ویکشب کتابی خواندنی از سخت ترین شرایط زندگی در دوران اسارت ، یک رمان واقعی . یک داستان دنباله دار که در 356 صفحه و در سال 1390 توسط انتشارات پیام آزادگان به چاپ رسیده است.قابل ذکر است که این اثر باتوجه با استقبال فراوان مردم، در چندین مراسم مورد تقدیر قرار گرفت .

پوشش گیاهی روستای دستنا

پوشش گیاهی با توجه به عامل آب و هوا و خاک و ارتفاع مکان، پوشش گیاهی متنوع و متفاوت است.در ارتفاعاتی که خاک تشکیل نمی شود پوشش گیاهی هم نمی باشد.روستای دستنا فاقد جنگل خودرو می باشد.ولی قبلا درختان بلوط زیادی داشته که به مصرف خانه سازی رسیده است.کشاورزان در حدود 80 سال پیش قلمه هایی از روستای گشتنیز به اینجا آورده اند و کاشته اند و در حاضر همین درختان منبع درآمدی برای عده زیادی شده اند.این روستا دارای درختای چون کبوده،صنوبر،زردآلو،گیلاس،گلابی،سیب و ...می باشد.گیاهان دارویی؛دستنا سرشار از گیاهان دارویی است که عمده ی آنها از قدیم الایام کاربرد دارویی موثری در بهبود بیماریها داشته اند.شناخت و طرز استفاده از پیشینیان سینه به سینه نقل شده است.در مناطق چهارمحال و بختیاری که دور از پزشک و دارو بوده اند.دارو به اندازه کافی در اختیار آنها نبوده است.ازین رو از داروهای گیاهی منطقه استفاده می کرده اند.از جمله این گیاهان می توان به گل برنجاس،گل گاو زبان،ریواس،بوسور،بارتنگ(بارهنگ)و... اشاره نمود.گیاهان خوراکی؛بعضی از گیاهانی که از دامنه های کوه ها و ارتفاعات تهیه می کنند خوراکی می باشند که گاه خشک می کنند و یا بلافاصله بعد ازچیدن مورد استفاده قرار می دهند.این گیاهان به غذا طعم،بو و مزه خاصی می دهند و آنها را خوشمزه می کنند.از جمله این گیاهان سیر،موسیر،تره کوهی ،مرزه،فداله،چاهوک نام برد. ·  

برگرفته از کتاب" تمدن دیرینه چهار محال و بختیاری اثر دکتر اسفندیار آهنجیده" با اصلاح و اضافات

آشنایی با روستای دستنا(مراسم خواستگاری و ازدواج)

مراسم خواستگاری و ازدواج

الف)ناف برون؛هنگامی که دختری متولد می شود مادران و یا زنان فامیل می گفتند این دختر عروس من است و برای فلان پسر او را می خواهم و همین اسم روی او می ماند و وقتی بزرگ شد او را به عقد همان پسر در می آوردند .البته این کار پسندیده ای نبوده و نیست و امروزه تا حدودی این رسم برداشته شده است.

ب)خواستگاری؛وقتی پسری دختری را می بیند و می پسندد، پدر و مادر خود را به خانه دختر فرستاده و آنها با گفتن این جمله که فلان پسر ما را به غلامی قبول می کنید و دخترتان را به عنوان عروس خواستاریم.اگر خانواده دختر قبول کردند خانواده داماد از خانواده عروس شیرینی می گیرد و حلقه ای را بدست عروس خود می کنند.چند شب بعد خانواده عروس ،داماد را مهمانی می کنند و داماد کفش و یک قواره پارچه شیرینی به خانه عروس می برد.در این مهمانی شیرینی را می دهند تا خانواده عروس جهاز برای دخترشان بخرند .وقتی که خرید وسایل زندگی تمام شد روز عقد را مشخص کرده و برای روز عقد طرف عروس و داماد فامیلها را دعوت می کنند و جشنی برپا می کنند.

ج)مراسم عروسی؛در شب حنابندان از باقی مانده همان حنا که بدست عروس گذاشته اند برای داماد می برند.پسری می آورند و می گویند به دست عروس که پر از حنا است چنگ بزند تا اولین بچه آنان پسر شود. گرزنون،عروس که می خواهد از خانه پدر خارج شود و وارد حیاط پدر داماد شود قدری می ایستد تا هدیه یا پولی به او بدهند .بعد عروس با پای راست وارد حیاط پدر شوهر می شود و او را سه مرتبه به دور چهار پایه ای که روی آن قرآن ،سبزه ،اسپند و گل می باشد می گردانند و داماد از روی بلندی هفت تخمه (گندم،جو،نقل،نخودچی،پول خرد...)روی سر عروس می ریزند.در جشن عروسی بیشتر از ساز محلی به صورت دستمال بازی و ترکه بازی استفاده می کردند که امروزه جای خود را به سازهای جدی داده است.داماد وقتی از حمام می آید برروی تختی که قبلا با پارچه های رنگی آذین بسته اند می نشیند و زنها به او تبریک می گویند و به او هدیه می دهند و روی زانوی او پسربچه ای را می نشانند.مردان آخرشب با گذاشتن سینی جلوی بزرگترها و  گرداندن آن هر کسی هدایای خود را می پردازد،این پول فقط برای داماد می باشد.در این مراسم اشعاری هم به زبان محلی خودشان می خوانند.

۰ برگرفته از کتاب" تمدن دیرینه چهار محال و بختیاری اثر دکتر اسفندیار آهنجیده" با اصلاح و اضافات

آشنایی با روستای دستنا

تاریخ دستنا

آنچه مسلم است دستنا معروف به دشت آناهیتا در اواسط حکومت قاجاریه چون دیگر روستاهای منطقه چهار محال از نظر سیاسی تحت حکومت چهارمحال که در چالشتر مستقر بود قرار داشته ولی مالکیت آن بر خلاف بسیاری از روستاهای منطقه متعلق به حاجی محمدرضاخان و یا اعضای خانواده وی نبوده است.در کتاب مرات البلدان که در اواخر قرن 13هجری تدوین شده در خصوص دستنا عبارات زیر آمده است:خلاصه دیوان اعلی یکصد و بیست خانوار جمعیت آن است .صد خروار بذرافشان دارد.آب از رودخانه، ششصد و بیست و پنج تومان مالیات و هشت نفرسرباز می دهد مسجد و حمام و آسیاب دارد.شواهد تاریخی نشان می دهد پس از تسلط بختیاری ها درمنطقه چهار محال و بختیاری اعمال قدرت توسط ایشان بر اهالی روستاها و فاقد هرگونه قانون و نبودن قدرت مرکزی قوی در گذشته باعث رکود پیشرفت روستاهای این استان بود.با توجه به تحقیقات انجام شده روستای دستنا ازهمان اول در جای کنون بنیانگذاری نشده است بلکه اولین جای دستنا جایی به نام مرقن(قلعه مرقن)بوده است ودر آنجا خانه های خود و یک قلعه را به علت نبودن سنگ و خشت با همین مَرغهای موجود ساخته اند (مَرغ=چمن و علف زیاد)مدتی که در آنجا زندگی کرده اند رطوبت موجود در آنها موجب بیماری آنها شده بنابراین ازآنجا به دامنه تپه ی که در آن نزدیکی بود (فعلا زمین فوتبال شده است)آمده اند و درآنجا به زندگی خود ادامه داده اند.نام این منطقه را صالح آباد گفته اند.این زمان با اواخر دوران صفویه مصادف بوده است.

بعد ازمدتی که افغانها به ایران حمله کردند مردم این روستا نیز برای نجات جان خود به کوههای اطراف پناه بردند و حدود شش ماه در کوه اقامت گزیدند.در این مدت افغانها بر سر راه خود خانه های موجود را دراین مکان از بین بردند و این قسمت به نام خرابه ها معروف گشت.بعد از اینکه مردم از کوه آمدند روستای فعلی را بنیان گذاردند و برای حفظ جان و مال خود درروی تپه ای که به کوه بی بی هاجر معروف است برج دیده بانی ساخته و هر شب هر نفر در آن کشیک می دادند و با مشاهده خطری ندای بیدارباش سرمی دادند.

در زمان ناصرالدین شاه ، خوانین بختیاری،چهارمحال را به نام منطقه بایر به مبلغ 150000ریال خریداری کردند.روستای دستنا کلا 8000ریال در آن زمان خریداری شده است.غلامحسین خان دردستنا قلعه ای ساخت.وی در حدود 13 تا 14 پسر داشته است که معروفترین آنها عبارتند از،یحیی،سعید،مجید،حمید جمشید.در روستای دستنا بعد از غلامحسین فقط یحیی و سعید حکومت کردند.هنگامی که مالکین در راس حکومت روستا بودند.حاج نجف قلی ستاری و حاج عبدالمحمد متقی دو تن از کدخدایان آن زمان بودند.بعد از کد خدایان انجمن تشکیل شد و بعد از چند سالی انجمن جای خود را به خانه اصناف سپرد و دراین موقع با اواخر حکومت طاغوت مصادف است.زمزمه انقلاب طنین افکند و در روستای دستنا نیز جماعت مرد و زن همچون دیگر مناطق کشور در راهپیمایی ها و تظاهرات شرکت می کردند و با مشتهای گره کرده نفرت و انزجار خود را ازحکومت طاغوت نشان می دادند.تا اینکه به حول و قوه الهی و با اتحاد مردم انقلاب اسلامی ایران به رهبری حضرت امام خمینی (ره) در 22 بهمن سال 1357 به پیروزی رسید و خون هابیل ها بر شمشیر قابیل ها پیروز شد.

در بعد از انقلاب شورا به مشکلات و اختلافات خانوادگی و عمومی رسیدگی می کرد و همین طور با ارگانهای شهری در رابطه بود.و امور رفاهی مردم را از جمله امور مربوط به آب و برق و تهیه دفترچه ارزاق و ...را انجام می داد.روستای دستنا در گذشته مدرسه نداشته است و عده ای هم که باسواد بودند از طریق مکتب ، خواندن و نوشتن یاد می گرفتند.تا زمانی که چند تن تصمیم گرفتند که مدرسه ای در روستا تاسیس کنند تا فرزندانشان باسواد شوند.با صحبتهایی که با اداره آموزش و پرورش استان شد می توان فهمید که به مردم گفته شد که مدرسه را به خرج خودتان بسازید ومعلم ومیز و دیگر لوازم را اداره تامین می کند.با مشورت مردم جایی را برای ساختن مدرسه اختصاص دادند و مشغول ساختن شدند.در این زمان خان وقت عده ای را مامورکرد که ممانعت به عمل بیاورند و نگذارند مدرسه ساخته شود چون برداشت آنها این بود که رعیت نباید باسواد شود و اگر مدرسه ساخته می شد و مردم باسواد می شدند دیگر زیر بار آنها نمی رفتند.ولی مردم توانستند با مبارزه درمقابل مالکین مدرسه را بسازند و ‌مردم پیروز شوند و مدرسه امیرکبیر در در سال 1337 به عنوان اولین مدرسه روستای دستنا افتتاح شد.بعد از آن زمان به ترتیب دبستان سمیه در سال 1357 ،مدرسه راهنمایی ابوذر در سال 1357، دبستان ابتدایی در سال 1359 و دبیرستان امام خمینی درسال 1369 ساخته شدند.

۰برگرفته از کتاب" تمدن دیرینه چهار محال و بختیاری اثر دکتر اسفندیار آهنجیده" با اصلاح و اضافات

مشاهیر روستای دستنا

 

شمس الدین ابوالوفا حسینی ،‌خوشنویس معاصر است . او ضمن تدریس دردبیرستانهاو مراکز تربیت معلم اصفهان،‌شاگردان بسیاری نیز تربیت کرده است .گروه : هنر، رشته : هنرهای تجسمی ،گرایش : خوشنویسی
والدین و انساب : پدرشمس الدین ابوالوفا حسینی ، اورا به حفظ اشعار فارسی و عربی و نوشتن خط علاقمند کرده است . شمس الدین درسال 1327 درروستای دستنا درشهرکرد به دنیا آمد .تحصیلات رسمی و حرفه ای : شمس الدین ابوالوفا حسینی ابتدابا تشویق پدرش به حفظ اشعار فارسی و عربی و نوشتن خط پرداخت و درسال 1338 برای ادامه تحصیل به اصفهان رفت و مدتی درمدرسه عربان (چهارسوق مقصود ) به تحصیلات قدیمه پرداخت. سپس موفق به اخذ لیسانس دررشته مدیریت اداری ازدانشگاه گیلان شد .مشاغل و سمتهای مورد تصدی : بعد از انقلاب اسلامی ،شمس الدین ابوالوفا حسینی ازاولین دارندگان مدرک ممتاز خوشنویس واز بنیانگذاران انجمن خوشنویسان شعبه اصفهان بود .وی ضمن تدریس دردبیرستانها ومراکز تربیت معلم اصفهان ، کلاسهای انجمن خوشنویسان را اداره می نمود ومدتها از مسئولان این انجمن بود .مراکزی که فرد از بانیان آن به شمار می آید : شمس الدین ابوالوفا حسینی انجمن خوشنویسان شعبه شهرکرد را دایر نمود که اکنون شاگردانش آن را اداره می کنند .شاگردان : شمس الدین ابوالوفا حسینی ،‌بیش از 80نفر شاگرد رابا مدرک ممتاز پرورش داده است که بعضا از استادان فعلی کلاسهای انجمن دراصفهان وسایر شهرستانها می باشند.

اماکن و بناهای تاریخی روستای دستنا

اماکن و بناهای تاریخی

امامزاده بی بی هاجر،بی بی هاجر بنا به اقوالی دختر سید شهاب الدین سهروردی که یکی از مشایخ ایران بوده است می باشد. روستائیان می گویند قدمت این امامزاده 1200 سال است ولی صحت آن معلوم نیست.درداخل امامزاده سنگ نوشته مخروطی شکلی وجود دارد که به رنگ سبز می باشد و نوشته های آن به مرور زمان نسبتا از بین رفته است. مردم به این امامزاده اعتقاد دارند وهرگاه حاجتی داشته باشند به زیارتگاه می آیند و برای اینکه ببینند به حاجتشان می رسند سنگ کوچکی بر می دارند وبه سنگ صافی می کشند وحاجتشان را زیر لب زمزمه می کنند و ناگهان سنگ را رها می کنند.اگر سنگ کوچک به سنگ اصلی چسبید امید حاجتشان هست ولی اگر افتاد به حاجتشان نمی رسند.سنگ قبر این حاجیه قیمتی است و از نوشته حکاکی شده روی سنگ به اهمیت مدفون شده در این مزار شریف پی برده می شود.بدیهی است که در زمان فوت این مرحومه این چنین سنگ و این چنین خطوط با ارزش تا حدودی غیر ممکن است و نیز حمل سنگ تا اینجا که امکان آن می رود سنگ درشهری حجاری و خطاطی حکاکی شده باشد و با ارابه و غیره تا اینجا آمده باشد که راهها به جز راه مال رو نبوده اند.تو خود حدیث مفصل بخوان ازین مجمل

پیری

پیری به نام آقاسیدهاشم در روستای دستنا بوده و کارهایی را به او نسبت داده اند و می گویند دستش تا حدودی شفا بوده است و روی قبرش مقبره ای ساخته اند که هنوز که هنوز است مردم به این شخص ارادت خاصی دارند و به او متوصل می شوند.

برد سیلایی

در شمال شرقی دستنا تخته سنگی به شکل قوسی روی تخته سنگی دیگر قرار قرار گرفته است و باعث به وجود آمدن سوراخی بزرگ شده است که انسان به طور خوابیده می تواند از آن عبور کند. البته عوامل فرسایش بر روی آن تاثیر گذاشته است.مردم عقیده دارند که اگر بچه هایشان را از زیر این سنگ عبور دهند آنها به سیاه سرفه(کنه سیاه)مبتلا نمی شوند و یا اگر مبتلا شود از زیر این سنگ عبورش دهنند خوب می شود.پیر سید نورالله (سید نوری)سید نوری از دیگر اماکن مقدسه دستنا می باشد.پیر سید نوری درختی است بزرگ ،تنومند کهنسال که در حدود مغرب دستنا در بین درختان قرار دارد.مردم به اینجا نیز عقیده دارند و در زیر این درخت نذر می کنند.

بناهای تاریخی

ساختمان مرقد بی بی هاجر،ساختمان شش ضلعی است و با معماری قدیمی بنا شده است.مسجد جامع:اولین و قدیمی ترین مسجد در روستا بود.به علت رطوبتی که به داخل آن نفوذ کرده بود و کارایی خود را از دست داده بود با قدمت 130 الی 140 سال آنرا خراب کردند و به سبک جدید بازسازی نمودند.قلعه:قلعه محل سکونت خانها بود و توسط کارگران و کشاورزان روستا و معمارانی از اصفهان و شهرهای دیگر آن را ساخته اندو نشانگر حاکمیت فئودالها و یا خانها را نشان میدهد.قدمت آنها به 80 سال می رسد.این قلعه ها از سه قسمت تشکیل شده اند:الف)خود قلعه که محل سکونت آنها بوده و دارای دو طبقه است و در حال حاضر به خاطر بی توجهی روبه تخریب شده است.در این قلعه تا اواخر حکومت رضاخان اسکان داشتند و بعد از چند سالی که تقسیم اراضی شد و دیگر درآمدی نداشتند به شهرهای بزرگ رفتند و درحال حاضر این قلعه به دولت واگذار شده است.ب)انبار،محل جمع آوری محصولاتی که از کشاورزان به عنوان سهمیه خود(مالیات)می گرفتند.درحال حاضر سالم و مسکونی شده است.انبار در ضلع شمالی قلعه قرار دارد.ج)اصطبل ، که محل حیوانات اهلی آنها بوده است و در همان زمان تخریب شدو جایش ساختمان ساختند.این اصطبل در ضلع غربی ساختمان قلعه قرار دارد. 

قدیمی ترین خانه ای که در جای فعلی دستنا قرار دارد از نواده های غلامحسین و ابوطالب می باشد که قدمت آن را 330 سالی تخمین زده اند.دو دستگاه آسیاب نیز بوده که با آب کار می کرد که با آوردن آسیابهای جدید آنها از کار افتادند و دیگر هیچ اثری از آنها نیست.همچنین در گذشته حمامهای خزینه ای وجود داشت که اثری از آنها به جا نمانده است.

·         برگرفته از کتاب" تمدن دیرینه چهار محال و بختیاری اثر دکتر اسفندیار آهنجیده" با اصلاح و اضافات